مشاوره رایگان

چگونه از جاده نا امن به سمت ایمنی گام برداشتم و طبق آنچه یاد گرفته بودم یک کسب وکار راه اندازی کردم

5.0| از 1 نظر

من در جاده افتاده بودم، خونریزی داشتم و پس از تصادف موتورسیکلتی که داشتم، زخمی شده بودم، این مدیر عامل از تجربه خود برای ایجاد چیزی استفاده کرد که مردم به آن نیاز داشتند.

چگونه من از جاده نا امن و موانع موجود به سمت ایمنی گام برداشتم و طبق آنچه که یاد گرفته بودم یک کسب و کار را راه اندازی کردم

در سال 2006 من با سرعت 70 مایل بر ساعت در حال موتور سواری بودم، در حال تک چرخ زدن بودم که پاهایم در شیشه جلو گیر کرد و دچار حادثه شدم. یک لحظه اتفاق افتاد. من در حال انجام بدل کاری برای فیلمی در Maryland بودم، در آن زمان درآمد خود را از انجام ترفندهای سرگرم کننده احمقانه و سواری کردن بر روی یکی از چرخ ها به دست می آوردم. ثانیه بعد، من زیر موتور مانده بودم همچنان نفس می کشیدم اما روی بزرگراه افتاده بودم و خونریزی داشتم و نمی توانستم با کسی تماس گرفته و کمک بخواهم.

ابتدا نمی توانستم حرکت کنم. و نمی توانستم خود را به موبایلم برسانم. زمان سریع سپری می شد و بدنم از تمام آدرنالینی که ترشح شده بود، استفاده کرده بود. تمام کاری که می توانستم انجام دهم، افتادن در آنجا و فکر کردن به این نکته بود: نکند دارد خواب می بینم.

ما در قرن بیست و یکم امریکا و با تمام تکنولوژی های موجود در تلفن همراهمان زندگی می کنیم، اما با این حال من نمی توانستم به تلفن خود دسترسی یافته و درخواست کمک کنم. تنها 28 سال داشتم و لحظه بسیار مهمی در زندگی ام در حال وقوع بود.

سرنوشت وسوسه انگیز

خوشبختانه بالاخره کمک رسید. اما آن لحظات پر از ترس و درماندگی، تا مدت طولانی با من بود. تا آن زمان کلمات ایمنی فردی در دامنه لغات من تعریف نشده بودند. بخش خط کشی شده برای خودروهای تندرو، به اندازه کافی سریع نبود. در واقع فیلمی که جانم به خاطر آن به خطر افتاده بود، 100 درصد غیر قانونی بود و مرا در معرض تصادفی قرار می داد که ایمنی ام را به خطر می انداخت.

تعقیب رویا

در سال های جوانی ام این امر برایم آشکار نبود، من 23 ساله بودم و در یک فروشگاه در Maryland کار می کردم، در آن زمان مشکل دزدی بزرگی که برای قسمتی از فروشگاه اتفاق افتاده بود را حل کردم. مدیر ما سن زیادی داشت، زمانی که از رئیسم به جای من تشکر شد، احساس تحقیر شدن کردم و فهمیدم که آینده ام در این شرکت امریکایی با موفقیت نخواهد بود.

تصمیم گرفتم تا Maryland را ترک کنم و به سمت غرب یعنی لس آنجلس با رویای کار کردن در هالیوود حرکت کردم. آنجا مکان خوبی برای نشان دادن مهارت های موتورسواری ام بود جایی که می توانستم با جسارت کار کنم.

در شرکت جدیدم، Adrenaline Crew من با کارگردان ها، بازیگران و بدلکارانی ملاقات می کردم که می توانستند مسیر شغلی مرا هدایت کنند. ما پروژه های بزرگی را بر عهده می گرفتیم، از جمله موزیک ویدئوهایی با ستارگانی مانند Gwen Stefani، همچنین فیلم های خشنی مانند Biker Boyz ( 2003 ) را با ستارگانی مانند Laurance Fihburne و Torque ( 2004 ) ساختیم.

سپس تماسی از یکی از بخش های اجرایی Direct TV داشتم که ویدئو کلیپ های مرا در وب سایت دیده بودند و آن را برای فیلم خود مناسب دانسته بودند. آن ها می خواستند فیلمی را با همکاری ما بسازند و ایده ای داشتند که من آن را بسیار دوست داشتم. من تا آن زمان در فیلمی همکاری نداشتم و بنابراین مشغول انجام آن شدم. من از بدلکار موتور به فیلم سازی در مورد بدلکاران موتور تبدیل شده بودم. من یاد گرفته بودم که شلیک کنم، ویراستاری کنم، تهیه کنندگی کنم و تمام مسئولیت های دیگری که در رابطه با ساخت فیلم وجود داشت را انجام دهم. این شرایط به من یاد داد که کارآفرین بودن نیازی به پول ندارد، بلکه به اشتیاق شما برای یادگیری بستگی دارد.

روی آوردن به نیازهای دیگران

آن فیلم درآمد 10 برابری نسبت به کل درآمدی داشت که تا آن زمان در زندگی به دست آورده بودم. از  Asrenaline Crew در مجلات معتبری مانند Tattoo و نیز در واشنگتن پست یاد می شد. از ما دعوت شد تا به Vans Warped Tour برویم، چرا که ما برنامه تلویزیونی مختص به خود را در اروپا داشتیم. دی وی دی های ما به جایگاه اول در سراسر جهان دست یافته بودند.

من در زندگی رویایی خود به سر می بردم، تا آن روز که زندگی رویایی ام همه چیز را تغییر داد. آن تصادف باید مرا می کشت، اما در عوض باعث شد که من از خطرات جاده ای که مردم با آن مواجه هستند، آگاه شوم. این تصادف نیاز به برطرف کردن مشکلی را به من نشان داد: من متوجه جریان داستان های ترسناکی شدم که در اخبار بیان می شد: یک قربانی آدم ربایی که هیچ راهی برای فرستادن مختصات جغرافیایی خود و درخواست کمک نداشت، کودکی که در ماشین گیر کرده بود و دستگاه ها قادر به یافتن مکان جغرافیایی او نبودند.

به یاد دارم که آن روز چگونه در یک سمت جاده افتاده بودم. من نیاز به یک راه حل ساده برای درخواست کمک داشتم. من فهمیدم که دیگران نیز نیاز به چنین چیزی دارند. بنابراین تمام تجربیاتی که تا آن زمان کسب کرده بودم را در ساخت یک دستگاه ایمنی فردی پوشیدنی که مشابه هیچ یک از دستگاه های دیگر نبود، به کار گرفتم.

راه اندازی کسب و کار

ایده اولیه من جایگذاری تکنولوژی تلفن همراه در یک محصول ایمنی پوشیدنی بود که با یک دکمه کار می کرد. اما آیا من قادر به انجام این کار بودم؟ آیا می توانستم از تکنولوژی که تلفن های همراه داشتند مجددا استفاده کنم؟ بله و نتیجه آن Silemt Beacon بود.

این دستگاه به قربانی تصادف امکان می دهد تا با 911 و یا مخاطب اضطراری خود با فشار دادن یک دکمه تماس برقرار کند. این تکنولوژی می توانست با استفاده از بلوتوث به تلفن های افراد وصل شود. این دستگاه می تواند در جیب شما قرار گرفته و امکان یافتن تلفن شما را در شرایط اضطراری فراهم کرده مختصات جغرافیایی شما را نشان داده و امکان درخواست کمک داشته باشد. و هیچ گونه هزینه ماهانه ای هم در کار نبود.

البته دیگر انواع دستگاه های پوشیدنی امنیت فردی نیز در بازار وجود دارد مانند Life Alert یا Bay Alarm Medical  و دیگر موارد. اما هیچ یک، تمام ویژگی هایی که ضروری بود را به اضافه نداشتن هزینه ماهانه، نداشتند.

برای جمع آوری بودجه من یک کمپین جمع آوری کمک های مالی را راه اندازی کردم. ( نکته ای برای کارآفرینان: اگر شما تامین مالی جمعی را ادامه دهید، باید استرس داشتن هزاران رئیس را هم تحمل کنید. اگر در زمان معین نتوانید کار خود را تحویل دهید، همچنانکه من اینگونه بودم، هزاران نفر این نارضایتی خود را در رسانه های اجتماعی منتشر خواهند کرد ).

قبل از اینکه سرمایه گذاران بالقوه شروع به سرمایه گذارانی کنند، سه سال زمان گذشت. من کار خود را با East West Resources آغاز کردم، یک شرکت سرمایه گذاری در زمینه سرمایه گذاری های استراتژیک در علوم زندگی، محصولات مرتبط با ایمنی مشتریان و راه حل هایی برای پاسخ های اورژانسی. من می خواستم با افرادی کار کنم که از قبل موفقیت هایی به دست آورده بودند، قادر به هدایت کارها باشند و بتوانند اشتیاق من به محصول مورد نظر را درک کنند.

درس هایی که یاد گرفتم

زمانی که تصادف کرده بودم، بسیار مشتاق بودم که محصول مورد نظر خود را هرچه سریعتر وارد بازار کنم. من از مرحله رویا پردازی به مرحله عمل رسیده بودم. من اصلا در مورد گذشته خود پشیمان نیستم چرا که این گذشته من بود که مرا به فردی که اکنون هستم تبدیل کرد، چه از نظر خانوادگی و چه از نظر کاری. اما من اکنون عاقلانه تر رفتار می کنم. من روش خاص خود را دارم، برنامه ریزی می کنم، زمان زیادی را صرف استراتژی خود و البته انجام تحقیقات لازم و توسعه کارم می کنم.

من در این راه درس هایی را یاد گرفتم که احتمالا برای دیگر کارآفرینان نیز مفید خواهد بود:

مسیر مختص خود را دنبال کنید.

من همواره می بینم که افراد جذب کارهایی می شوند که در بورس باشد بدون توجه به اینکه آیا نیاز به وجود آن محصول وجود دارد یا خیر. شما باید ایده ها و ماموریت منحصر به فرد خود را دنبال کنید. Tristan Walker of Walker and Company در این مورد می گوید: اگر شما در حال دنبال کردن چیزی هستید که دیگر افراد به آن باور دارند، این کار احتمالا به ایده مرده ای در میان هزاران ایده ای تبدیل خواهد شد که افراد به دنبال کردن آن می پردازند.

منفی بافی را رها کنید.

هر ایده ای که من داشته ام، چه موفق و چه نا موفق، نخست آن را به خانواده و دوستانم ارائه داده ام. برخی از واکنش ها آنقدر خشن بوده اند که من قبل از پاسخ دادن، واقعا ناراحت می شدم، اما روی هم رفته تمام این واکنش ها برایم مفید بودند. شما می توانید از واکنش افراد دریابید که چه چیزی در ایده شما برای او اذیت کننده یا گیج کننده است. در این صورت می توانید مشکل را حل کنید. سپس دوباره برگردید و ایده خود را قوی تر مطرح کنید. این کار به شما اعتماد به نفس می دهد، چرا که اگر شما بتوانید دوست نزدیک خود را متقاعد کنید که محصول خوبی دارید، راضی کردن دیگر افراد نیز امکان پذیر خواهد بود. توجه کردن به انتقادات نخستین کاری است که باید انجام دهید. و روشی برای محکم کردن ایده اولیه شماست. موسس شرکت نایک Phil Knight می گوید: اجازه دهید که دیگران ایده شما را احمقانه بنامند، اما شما به راه خود ادامه دهید، متوقف نشوید. تا زمانیکه به هدف خود نرسیده اید حتی فکر متوقف شدن را هم نکنید، و زیاد هم به این نکته که نقطه نهایی چگونه است نیندیشید. هرچه باشد، بالاخره به آن دست خواهید یافت. فقط متوقف نشوید.

دقیقا از قوانین تبعیت نکنید.

اغلب شرکت ها شما را در یک جعبه ایمن خوب نگهداری می کنند. اما افرادی که ایده های جدیدی را در سر می پرورانند، نمی توانند داخل یک جعبه زندگی کنند. ما می دانیم که برای داشتن ایده ای عالی، شما باید قوانین را قدری منعطف کنید. این کار می تواند از دانلود نسخه های آزمایشی 30 روزه نرم افزارها تا تدارک دیدن یک غرفه در نمایشگاه باشد. در عوض اتاق خود را با یک تلویزیون، صندلی و میز تاشو با مارک والمارت تجهیز کنید و سپس به سراغ غرفه بروید. نیمی از رویدادهایی که من در زندگی با آن ها روبرو شده ام برایم هزینه بر بوده اند، و هیچ وقت راهی برای انجام ارزان تر کارها پیدا نکردم.

به کار خود ادامه دهید.

از دید من، سرکشی چیز خوبی بود، فقط باید یاد بگیریم که از آن به خوبی استفاده کنیم. کلمه غیر ممکن را از دامنه لغات خود حذف کنید. راهی پیدا کنید، حتی اگر لازم باشد تمام کارها را به تنهایی انجام دهید. در کتاب Game Changers، Dave Asprey بیان می کند که منظور از واژه های گمراه کننده ای ( مانند غیر ممکن ) چیست و چگونه همواره باید از این کلمات اجتناب کرد.

درس آخر؟ زندگی فقط درمورد آدرنالین نیست. و کسب و کار هم تنها پول نیست. اما اگر شما دکمه درست را فشار دهید، می توانید هر دو را پیدا کنید. و بدون صدمه دیدن در میان بزرگراه آن را انجام دهید.

ممکن است از این مطالب خوشتان بیاید



نظر خود را بنویسید

ارسال نظر

سهند اردکانی

سهند اردکانی | 10/20/2021 11:10:20 AM

ناامیدیو باید کنار گذاشت تا پیشرفت شکل بگیره. مرسی از سایت خوبتون